سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی

بیست و چهارمین سالگرد ارتحال روح خدا و بنیانگذار انقلاب شکوهمند اسلامی بر تمام آزادیخواهان و مسلمین جهان تسلیت باد.

 

 

زمینه سازی قیام 15 خرداد 1342 

   به دنبال نخست‏وزیری اسدالله علم در تیر 1341 و سپس تلاشهای دولت و حکومت برای اجرای طرحهای موسوم به انقلاب سفید شاه و ملت علما و روحانیون با رهبریهای آیت‏الله خمینی مبارزه پیگیر و دامنه‏داری را با رژیم پهلوی آغاز کردند. به دنبال برگزاری رفراندوم و نیز جدیت حکومت برای اجرایی کردن اصلاحات موردنظر (از بهمن 1341) بحران میان علما و روحانیون با دولت اسدالله علم وارد مرحله جدی‏تری شد و بر اثر حمله نیروهای نظامی و امنیتی به مدرسه فیضیه در 2 فروردین 1342 رویارویی طرفین متخاصم شدت و حدت بیشتری گرفت و به رغم سختگیریهای نخست‏وزیر و شخص شاه مخالفان بیش از پیش بر ضد طرحهای اصلاحی (موسوم به انقلاب سفید) متشکل شدند و با آغاز ماه محرم (خرداد 1342) بر دامنه بحران افزوده شد.


بدین ترتیب برخلاف اعتقاد نخست‏وزیر روند مخالفت و مبارزه روحانیون و طرفداران آنها در ماه محرم شکل جدی‏تر و گسترده‏تری به خود گرفت و وعاظ و اهل منبر و... در تبعیت از نظریات رهبران روحانی در مراسم سوگواری امام حسین (ع) عملکرد دولت علم را سخت به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. در این میان شهرهای قم و تهران کانون اصلی کشمکش و تعارض روحانیون و طرفدارانشان با دولت و رژیم پهلوی بود. بیشترین تدابیر امنیتی و نظامی هم در این دو شهر به مورد اجرا گذاشته شده بود. با این شرایط به نظر می‏رسید که جوّ سیاسی – اجتماعی کشور آبستن حوادث ناگواری است. چرا که همزمان با افزایش مخالفت روحانیون، دولت نیز برای برخورد خصمانه با آنان خود را به سرعت آماده می‏کرد. تا جایی که گذشته از تمهیدات و آمادگیهای نظامی سران رژیم بر حملات لفظی خود به روحانیون افزوده بودند. بالاخص شخص شاه و اسدالله علم نخست‏وزیر طی مصاحبه‏ها و سخنرانی‏هایشان روحانیون را به عنوان برهم زنندگان نظم مورد حمله و انتقاد قرار می‏دادند. چنانکه شاه در 6 خرداد ماه 1342 طی سخنرانی‏اش در کرمان با عباراتی تند و زننده روحانیون را مورد عتاب قرار داد و آنان را با دزدان و غارتگران مقایسه کرده و به حیوانات نجس و ... تشبیه کرد. حضرت آیت‏الله امام خمینی به عنوان رهبر و پیشرو روحانیون مخالف رژیم که احساس کرده بود با روند پیش آمده هیچ‏گونه راه مصالحه‏ای بین آنان و دولت وجود ندارد و برخورد طرفین را حتمی می‏دانست در 13 خرداد 1342 در پاسخ به سخنرانی زننده و توهین‏آمیز شاه او را مورد سرزنش قرار داد و خطاب به وی گفت :

 

          ... آقا من به شما نصیحت می‏کنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت می  ‎کنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می‏کنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند... آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو می‏گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‏بوسند، دست حیوان نجس را می‏بوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم...؟ خدا کند که مرادت این نباشد، خدا کند مرادت از اینکه مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند والا تکلیف ما مشکل می‏شود و تکلیف تو مشکل می‏شود، نمی‏توانی زندگی کنی، ملت نمی‏گذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو... آقا نکن این‏طور، بشنو از من، بشنو از روحانیون. اینها صلاح ملت را می‏خواهند اینها صلاح مملکت را می‏خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال می‏کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‏کنید، چرا اغفال می‏کنی ملت را؟ والله اسراییل به درد تو نمی‏خورد. قرآن به درد تو می‏خورد.

 

بدین ترتیب در شرایطی که راه هرگونه مذاکره و یا گفت وگوی مسالمت‏آمیز بسته شده بود، اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند.


به دنبال دستگیری این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت در تهران دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی با روحانیون همصدا شدند. روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی برپا شد و شعارهایی به طرفداری از آیت‏الله خمینی و موضع وی در قبال دولت علم سر داده شد. اسدالله علم نخست‏وزیر احساس کرد که برای جلوگیری از گسترش تظاهرات تنها یک راه‏حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. بدین ترتیب به دستور نخست‏وزیر در شب 15 خرداد 1342 کماندوها و دیگر نیروهای انتظامی مناطق مختلف شهر قم را محاصره کرده و در صبحگاه همان روز حضرت آیت‏الله خمینی را دستگیر و به تهران بردند و در پادگان قصر زندانی ساختند.


خبر دستگیری امام خمینی در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههای عظیمی از مردم به خیابانها ریخته و به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شکل گرفت. در تهران نیز بلافاصله پس از پخش خبر دستگیری حضرت آیت‏الله امام خمینی اقشار مختلف مردم به خیابانها هجوم آورده و شعارهایی له ایشان و بر ضد دولت سر دادند و برخی از مراکز دولتی نیز مورد تهاجم تظاهرکنندگان قرار گرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. در چنین شرایطی بود که علم تنها راه برخورد با بحران پیش آمده را در سرکوب قهرآمیز آن جست وجو کرد. شورش به حدی گسترده شده بود که احساس می‏شد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، می‏تواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد. علینقی عالیخانی درباره چگونگی برخورد اسدالله علم نخست‏وزیر با تظاهرکنندگان 15 خرداد 1342 می‏نویسد :

 

         علم در روزهای حساس قیام 15 خرداد فعالیت خستگی‏ناپذیری داشت و با مقامهای انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتریهای مناطق حساس شهر سرکشی می‏کرد و به همه مسئولان هشدار می‏داد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامی که در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست‏وزیر می‏دهد و نامه مؤید این دستور را نیز بی‏درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهرکنندگان را به شدت سرکوب کنند.

 

در واقع از همان آغاز لبه تیز حمله روحانیت به رهبری حضرت آیت‏اله خمینی بیش از هر کس دیگری متوجه اسدالله علم نخست‏وزیر بود و او را مسئول اصلی اقدامات رژیم پهلوی قلمداد می‏کردند. چنانکه حضرت آیت‏الله امام خمینی سالها پس از واقعه 15 خرداد در یادآوری خاطراتش از آن دوره اظهار داشتند:

 

         در زمان محمدرضا آن اوایل نهضت (1342) دست وپا می‏کردند که یک تفاهمی بشود. یک دفعه که آمدند پیش ما که می‏خواهیم که مثلاً ملاقاتی چیزی طرح شود. من به ایشان گفتم که علم هستش ما وارد مذاکره نمی‏شویم. شما اول علم را کنار بگذارید و بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه می‏گوییم.

منابع